درس سوم:رازی و ساخت بیمارستان
خلاصه درس
به نظر من این درس به ما یادمیده که دیدمون رو بهتر و واضح تر کنیم
رازی دانشمند بود و الکل رو کشف کرد او در مکتب درس میخواند و بسیار باهوش و ایرانی بود
در روزگاران کهن می خواستند بیمارستانی ساخته شود بعضی ها می گفتند بیمارستان نزدیک شهر باشد بعضی ها می گفتند نزدیک خانه ما باشد خلاصه هرکس چیزی می گفت آنها نزد دانشمند بزرگ رفتند و از او کمک خواستند او گفت برای و چند تکه گوشت بیاورید بعضی هاخندیدند و گفتند شاید دانشمند بزرگ ما هوس کباب کرده است تکه های گوشت را آوردند و او گفت به خانه هایتان بروید چند روز دیگر به شما خواهم گفت آمد چندروز بزرگان شهر را نزد خود فراخواند و گفت که بگویید بروند و تکه گوشت ها را بیاورند بعضی از گوشت ها خشکیده فاسد بعضی ها بدبو شده بودند فقط یک تکه گوشت سالم مانده بود
در روزگاران کهن می خواستند بیمارستانی ساخته شود بعضی ها می گفتند بیمارستان نزدیک شهر باشد بعضی ها می گفتند نزدیک خانه ما باشد خلاصه هرکس چیزی می گفت آنها نزد دانشمند بزرگ رفتند و از او کمک خواستند او گفت برای و چند تکه گوشت بیاورید بعضی هاخندیدند و گفتند شاید دانشمند بزرگ ما هوس کباب کرده است تکه های گوشت را آوردند و او گفت به خانه هایتان بروید چند روز دیگر به شما خواهم گفت آمد چندروز بزرگان شهر را نزد خود فراخواند و گفت که بگویید بروند و تکه گوشت ها را بیاورند بعضی از گوشت ها خشکیده فاسد بعضی ها بدبو شده بودند فقط یک تکه گوشت سالم مانده بود