درس دوم:کودکی بر آب
خلاصه درس
باید در برابر ظلم وستم ایستاد و تا خدا نخواهد کاری نمیشود
حضرت موسی رو به آب انداختند و در آخر مادرش دایه ی او میشود
یک روز فرعون خواب دید پسری قرار است حکومتش را نابود کند دستور داد کل پسر ها را از بین ببرند خداوند به مادر حضرت موسی گفت موسی را در سبدی به رود نیل رها کن و این کار را کرد سبد با سرعت داشت حرکت می کرد آن سبد به قصر فرعون رسید آسیه به فرعون التماس کرد تا اورا فرزند خود کند حضرت موسی از زنان شهر شیر نمی خورد و مادرش دایه اش شد
این درس درمورده حضرت موسی و مادرشان بود و یک داستان در مورده دوره ی پادشاه اون زمان بود این داستان به ما چیز هایی که نمی دونستیم را یاد داد مثلا اولین بانوی مسلمان که به خدا ایمان اورد خلاصش این که همیشه خدا مواظب بنده هایش هست
سلام.روزی فرعون خوابی دید و به تعبیر کنندگان خبر داد تا آنها خوابش را تعبیر کنند.آنها گفتند که پسری پادشاهی شما را خراب خواهند کرد.فرعون از ترس اینکه فرمانرواییش را از دست ندهد دستور داد که هر پسری متولد می شود آن را بکشند.
حضرت موسی اخر به مادرش رسید.و هیچ وقت غرق نشد.
او سراسیمه ازخواب بیدار شد سراسیمه یعنی ترسیده بیدار شد